ويهان جانويهان جان، تا این لحظه: 8 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

بهانه ي قشنگِ من ويهان

تعطیلات عید فطر

1396/4/10 12:46
228 بازدید
اشتراک گذاری

 

مهر جهانتابم؛

آنچه پير ميشود جسم است نه روان تو

در جستجوي روياهايت باش!

تا كه احساست را نوازش كند

حتي اگر به روياهايت نرسي لااقل از مسير حركتت در زندگي لذت برده اي

 

 

روز عيد فطر ، كلاه حصيري دستت بود آوردي بالا كه بزاري بالا سرت و همزمان داشتي راه ميرفتي نزديكه پله ها بودي كه يكي از پاهات موقع فرودش سطح صاف زيرشو گم كرد و تعادلت رو از دست دادي و ناگهان صداي فرياد پدرجون كه بگيرش بگيرش و من هم كه نيمرخ ايستاده بودم تا برگشتم ببينمت... ديدم... جلوي چشمام ...با فاصله يك قدم از من... روي پله ها ي خونه باغ ، غلتان غلتان افتادي و من ... شوكه شده بودم كه نتونستم بجنبم... مادرجون زودي يخ آورد و گذاشت زير چشمت با وجود همه اينا ، حالا ، من موندم و كبودي زيرچشمت و وجدان سرزنش گرم كه چرا زود نجنبيدي؟؟؟؟؟ كه شرم باد مرا از آن...96/4/10

 

دومين روز از تعطيلات عيد فطر 96

درياي فرح آباد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

هرزگاهي دستاتو از زير آب مياوردي بالا

و از ديدن دستاي شني شده كلي ذوق ميكردي

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

چشماي كبود شدت تو اين عكس كمي مشخصه...

ايشالله ديگه هيچوقت همچين اتفاقي نيفته...

 

#ويهان- ماشاالله#19monthsold#1yearsold#

پسندها (9)

نظرات (6)

مامان اهورا وآریا
10 تیر 96 14:10
آخی عزیزم باز خدا رحم کرد زیر چشمش بود تا اینا بزرگ بشن ما روزی هزاربار باید بمیریم و زنده شیم چه عکسهای قشنگی همیشه به تفریح
مامان ويهان جون
پاسخ
ممنون عزيزم واقعاً خدا رحم كرد و فرشته ها نجاتش دادن شانس آورديم تعداد پله ها كم بود و انتهاي پله ها هم درب ورودي داشت و اين درب جلوي ضرب گرفت بيشتر از خودم ناراحتم كه چرا حواسم نبود ايشالله هميشه همه بچه ها سلامت باشن و صحيح و سالم بزرگ شن
مامان فريبا
11 تیر 96 11:07
سلام عزیزم.اهورای منم از این غلتها توی پله زده خدا رو شکر که توی دستای امنش بچه هامون رو حفظ میکنه. امیدوارم کبودی چشمش به همراه غصه و نگرانی شما خیلی زود محو بشه. عزیزم آدرس تجربه های مهد نیروانام اینه: http://nirvana.niniweblog.com/cat10.php منم دلم دریا خواست.
مامان ويهان جون
پاسخ
سلام فريباجون ممنونم از دلداريتون نهايت آروزي منم اينه كه هميشه بچه هامون در پناه خدا باشن چون وقتي بخواد اتفاقي بيفته تنها خداست كه ميتونه حفظشون كنه مرسي بابت تجربيات مثبتي كه در اختيارمون ميگذاريد من به شخصه هميشه از خوندن آنچه با قلم به تصوير ميكشيد لذت بردم و سبك گويش و نگارشتونو بسيار ميپسندم به علاوه اينكه هميشه دست پر و و با تجربه هاي سازنده و درعين حال كارساز از وبلاگتون بيرون ميام فرصت كنيد دل به دريا بزنيد و تشريف بيارين خوشحال ميشيم از ديدنتون عزيزم
مامان فرخنده
11 تیر 96 13:24
ای بابا خدا محافظ ویهان جون هست مامانی نگران نباش خدا حواسش به تموم این فرشته های زمینی هست شما هم زیاد غصه نخور تا این کوچولوها بزرگ بشند ما پدر ومادرها کلی پیر میشیم قربونش که از دریا خوشش اومده وذوق میکنه ببوس روی ماه ویهان نازموووو
مامان ويهان جون
پاسخ
فدات شم فرخنده جون خوشگلمممم انرژي مثبت مني شما...قربون خدا برم با اون بزرگيش اين همه هوامونو داره...همون ديگه تازه ميفهمم مادر پدرامون چي كشيدن تا ماها بزرگ شيم...ايشالله شما هم سرفرصت بياين شمال مطمئنم مليسا جونمم عشق درياست بچه ها كلا از آب و شن بازي...خوششون مياد
مامان الی
14 تیر 96 10:40
الهیییی عزیزدلم انشالله مشکلی پیش نیومده باشه و سلامت و ندست باشی پسر قشنگم
مامان ويهان جون
پاسخ
ممنون مامان الي عزيز زير سايه دعاهاي دل مهربون و بامحبتتون كبوديش كاملا خوب شده شكر خدا مرسي كه هستين و اينقدر خوبين
مامان و بابا
14 تیر 96 11:32
ای جانم بچگی
کیمیا
18 تیر 96 11:35
عزیزززم این حرفو نزن کی برا بچه دلسوزتر از مادرشه برای منم خیلی وقتا پیش اومده که از شوک زیاد نتونستم جم بخورم. در ضمن عکسااا هم خیلی خوشگل و هنرین
مامان ويهان جون
پاسخ
ممنون از دركت عزيزم حرفت درسته هيچكس بيشتر از مادر دلسوز بچش نيست...ايشالله هييچ مادري شاهد آسيب دبدن جگر گوشش نباشه؛ آمين يا رب العالمين قربونت عزيزم داشتم با كمك پسرعموم تمرين عكاسي ميكردمايشالله از اين به بعد عكساي خوشگل تري بگيرم