ويهان جانويهان جان، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

بهانه ي قشنگِ من ويهان

روایت 22 ماهگیت

1396/7/25 12:38
288 بازدید
اشتراک گذاری

 

روايت 22 ماهگيت...

اين روزها مهرو آفتاب گذراش روزها رو كوتاه كردن اگه  كمتر ميريم پارك واسه اينه كه مريض نشي آخه اين ماه يه بار ويروس گوارشي  گرفتي كه كار ما به بيمارستان كشيد نيمه هاي شب و از اون وقت تابحال از غذا خوردن افتادي و خوب غذا نميخوري ... الانم  كه سرماخوردي و دوباره اين دكتر رفتن ما شروع شده... با اين حال چند روزي كه هوا آفتابي بود سعي كردم  قيد استراحت بعدازظهري رو بزنم و حدوداً ساعت 4 كه هوا خوبه رفتيم پارك چون هيچ چيزي هواي آزاد نميشه

 

 

 

 

يه روز باباجون تا هفت سركار بود منو شما تنهايي رفتيم پارك ولي احساس كردم روزهايي كه باباجونت هست تو پارك شادابتري و بهتر بازي ميكني روز بعدش بابايي اومد و ديديم بعلعههه ويهان مهر جهانتابمون دوست داره باباجونش كنارش باشه و مامان هم بشينه رو نيمكت و بازيه زندگيشو تماشا كنه

 

 

 

 

 تماشا كنه دلبندشو كه ميخواد از سرسرهاي بزرگ با شيب تند سر بخوره و هرزگاهي  با دوربين ثبت كنه كودكانه هاي بيست و دوماهگيشو...

 

 

 

#ويهان- ماشاالله#22monthsold#1yearsold#

 

 

آخر هفته گذشته هم يه سري رفتيم شهر كودك پارك قلقلك عكساشو تو ادامه مطلب ميزارم يه پارك بازيه مشاغله كه حدوداً يه ماهي ميشه افتتاح شده  دو ساعت تمام داشتي بازي ميكردي و حاضر نبودي بريم خونه آخرشم با وعده ساندويچ  رضايت دادي بياي اخيرا به ساندويچ مخصوصا الويه خيلي علاقمند شدي و بابا جونت هم ما رو برد ميدون ساعت و ساندويچ همبرگر خريد واسمون ميل كرديم

 

 

 

تو اين روزهاي نزديك به تولد دو سالگيت ميخوام از دوست داشتنات بگم از اينكه همبازيات الميرا و آرمين (نيكان صداش ميزنن) چقدر دوستشون داري  از اينكه بين دو تا عمه جونات عمه كوچيكه رو بيشتر دوست داري و تا ميبينيش ازش ميخواي  گوشيشو در بياره و سلفي دو نفره بگيره ... واينكه دوست داري صندل و كفشاي بزرگتر از سايز پاهاي كوچولوت بپوشي و راه بري 

 

 

 

 

اينكه دوست داري به گلهاي گلدون خودت به تنهايي آب بدي ...اينكه دايي جون محمد عاشقشي و اگه ببينيش نميزاري يه ثانيه بشينه و فوتبال و بدو بدو دارين...عشقت اينه كه دست دايي جون محسن بگيري محكم و باهاش بري سوپرماركتو هرچي دوست داري بخري... اينكه دستگاه فشار ديجيتاليه مادرجونو از گنجه دربياري تا فشارشو بگيره و دكمه آن بزني رو دستگاه....اينكه موقع روشن كردن لباسشويي صدات بزنم كه ويهانم و بياي دكمه استارتو بزني تا شروع بكار كنه....و....

 

از شيرين زبونياتم بگم حرف ميزني آدم دلش ميخواد قورتت بده: امينا( الميرا) / تِيت  ( كيك) / اي يا ( بيا) / عامه (عمه) / پاك (پارك) / پِ پِ (پي پي) / تاپ ( تاب تاب عباسي) / خاميده (خوابيده) /اُجي (آجي) / اوري (قوري) /  ني (ني) / گُ(گُل)/...

 

بيست و دو ماهگيت مناسبت هاي زيادي رو به همراه  داشته و روزها و تصميمات پرهياهوي زيادي رو سپري كرديم  يكي از تصميمات مهم  اين بود كه دوباره كتاب خوندنو شروع كردم و كتاب روزنامه خاطرات آدم ناقابل تو اين ماه تمومش كردم پسرم كتاب ميخونم آدم بهتري بشم و در امتدادش مادر بهتري براي توعشقم دوست دارم يه عالمه ولي نه! يه عالمه خيلي كمه من دوست دارم بيشتر از همه

 

 

پيش بسوي شهر كودك..

 

 

 

 

 

 

 

 

آقاي دكتر ويهان هستن ايشون...

 

 

 

 

 

 

داري به بابا ميفهموني  تخم مرغش الكيه...

 

 

 

مرد خونمون در حال خريد هستن

 

 

 

 

 

داليييييييي...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خونه مادربزرگ گفتم عكس سه تايي  بگيرم كه نشد از دست شما وروجكا

 

 

بالاخره نيكان و الميرا راضي شدن اما ويهان طلا همچنان فراري از عكس


 

پسندها (3)

نظرات (3)

مامان منیژه و بابا مرتضی
25 مهر 96 17:28
ان شالله دیگه مریض نشی ویهان جون
مامان صدرا
25 مهر 96 21:25
😍😙❤
فاطمه
5 آبان 96 14:26
خداحفظش کنه
مامان ويهان جون
پاسخ
آمين عزيزم مرسي