پسركم درنوروز 96
اولين روزهاي بهاري ؛ نوروز 96
پسر نازم فرشته كوچولو خونه ما سال 95 هم بارشو بست و رفت سالي كه خيلي از اولين هاي شما تو برگ برگ روزاش ثبت شد. سالي كه خاطرات زيباي با شما زندگي كردن در اون بود سالي كه با وجود شما براي ما به زيبايي سپري شد اولين سالي كه تمام 12 ماه و 365 روز سال رو با شما سپري كرديم و عاشقي كرديم سالي پر از فوق العاده هاي ناب و تكرار نشدني و امسال سومين سال عاشقيه ما با شماست
پسر يكي يه دونه مامان كه اين روزا حسابي شيرين تر و شيطون تر از قبلي و همه كارات نمكيه همش راه ميري فدات شم فداي اون راه رفتنت خيلي دوست داري تشويقت كنيم و خودتم واسه خودت دست ميزني اين روزا هم كه حسابي آتيش سوزوندي و تو عيدديدني ها حسابي شرمندمون كردي بس كه خونه مردم تا تونستي بهم ريختي و در آخر هم با اين همه خرابكاري از همه عيدي ميگرفتي تو روزاي عيد دوباره سرما خوردي و دكتر و دارو .... سرماخوردگيت به من هم سرايت كرد ايشالله از اين به بعد هوا گرم ميشه و ما هم از اين سرماخوردگي ها خلاص ميشيم
عكسهاي اين چند روز:
سفره هفت سين خونه مادرجون
سفره هفت سين خونه ما
جشن نوروز در پلي هاوس خانه مهر
از حمام شب عيد اومدي بيرون و موهاتو سشوآر كشيدم
زندگي و عشق....
پسر طلاي ما منتظره صبحانه
خونه عموي من و بازي....
خونه پسرعموي بابا و بازي با سارا كوچولو دخترشون
خونه خاله من و بازي با بنجي
خونه دختر عمه من و بازي با سارينا دخترشون
اينجا هم مامن هميشگيه شما؛ خونه پدرجون
شكوفه هاي بهاريه باغ پدرجون
فدات بشم من كه نور چشماتو ميزنه
دست ورزي در باغ
پسرك خسته از گردش تعطيلات من، دنياي زيباي من
با تو زندگيه من رنگ طلوع ميگيرد