تجربه ي بازار سنتي-محلي
جمعه بازار سنتي جويبار
...صبح جمعه مادرجون تلفن زد كه قصد رفتن به جمعه بازار جويبار رو دارن و همه با هم همسفر شديم
حال و هواي بازار سنتي جويبار ديدني بود من هم مثل شما قند و عسلم ، اولين – بار بود كه اومده بودم و اين حال و هوا رو تجربه ميكردم و بسي لذت بردم ...
اين هم از مزيت هاي مادر شدن من بوده كه همپاي پسر كوچولوم تعطيلاتم به سير و سياحت ميگذره ديدن سيل جمعيت و همهمه در كنار فروشنده هاي محلي نشون ميداد كه زندگي در جريانه...
همه چيزايي كه دوست داشتي اونجا يافت ميشد از انواع پرندگان بومي-محلي تا بادكنك كه علاقه اي بس وافر بهش داري...
ولي اينبار اين جناب غاز بود كه توجهت رو به خودش جلب كرده بود و دست گذاشتي روي يه غاز سفيد و بزرگ و از كنارش جنب نميخوردي ما هم خواستيم به مسيرمون ادامه بديم و پي خريدمون بريم كه با جيغغغغغ و فرياد شما روبرو ميشديم خلاصه به هر راه و روشي متوسل شديم در نهايت دايي جون محسن كه شما با شيرين زبوني «داي جي» صداش ميزني چند تا جوجه هاي خوشگل موشگل برات خريد و راضي شدي همپاي ما به مسيرت ادامه بدي...
و در ادامه عكسها:
صبح قبل از حركت ،حياط بهاريه خونه پدرجون
تونل زمان ويهان در حياط بهاريه خونه پدرجون:
ويهان در ارديبهشت 95
ويهان & ارديبهشت 96
باغچه گلهاي بهاري
اومدي پاركينگ و نشستي رو صندلي مورد علاقت
جمعه بازار و محو تماشاي پرندگان...
آخه تو خودت جوجه اي جوجه ميخواي چيكاررررر؟؟؟؟
جوجه اردك ها
برگشتن مستقيم رفتيم خونه باغ و اين عكسم شيطنت جديدته
خدا تو رو براي ما خيلي خيلي حفظت كنه دلبركم
نوشته شده در سه شنبه : 96/2/19