ويهان جانويهان جان، تا این لحظه: 8 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

بهانه ي قشنگِ من ويهان

در آستانه 1.5 سالگي

1396/2/24 12:43
217 بازدید
اشتراک گذاری

 

پسر كوچولوم در آستانه 1.5 سالگي...

سلام ماه پسرم چيزي به بيست و پنجم اين ماه نمونده و به سلامتي شما 18 ماهه ميشي ماهِ من واسه همينم اين روزها يكم نگرانم بخاطر واكسن 18 ماهگيت انشالله اين واكسن هم به سلامتي بزني و اونوقت ميره تا پايان 6 سالگي آراماز اين موضوعات بگذريم ميخوام يكم از كاراي بامزت بگم تا اونجائيكه به ياد دارم:

 

-جديداً به محض شنيدن صداي آهنگ يه جور بامزه اي ناناي ميكني كه كلي غش ميكنيم از شيرين كارياتبوس

-وقتايي كه بيدار ميشي و منو ميبيني يه جور خاصي تحويلم ميگيري و ميخندي كه دلم ميخواد قورتت بدم بوسبعدشم ميگم ويهان پستونكتو بده ماماني و ميدي و من هم سريع قايمش ميكنم چون اگه جلو چشمت باشه زودي پشيمون ميشي و ميخوايشراضیپستونكيه مامانچشمک

 

-اين روزا بجاي كلمه آره و نه سرتو يه جور خوشگلي با علامت تكون ميديبغلدايره لغاتت بيشتر شده و مفهوم خيلي چيزا رو بيشتر درك ميكني مثلا وقتايي كه بيدار ميشي و لج ميكني ميگي بريم دَ دَ  ميگم ويهان بيا اول غذاتو بخور بعدش حاضر شيم بريم دَدَ آروم ميشي و مياي و غذاتو ميخوري يعني يه جورايي مفهموم صبر و ترتيب تو كارها رو در ك ميكنيجشن

 

-اضطراب جدايي هم از 6 ، 7 ماهگي به بعد داشتي اين روزها به اوج خودش رسيده كه البته تا 24 ماهگي طبيعيه يعني تا از جلوي چشمت محو ميشم چنان گريه ميكني كه خودمم باورم ميشه قرار نيست ديگه برگردمچشمک اگه بخوايم بهش مثبت نگاه كنيم چون از نظر تو من و بابا همه دنيات هستيم  از يه لحظه نبودنمون مضطرب ميشي پس اين يعني ما بايد خوشحال باشيم كه جدي جدي دنيايه پسر كوچولومون هستيم به خصوص اينكه ميدونيم هرچي بزرگتر شي مستقلتر ميشي و اونموقع اضطراب جدايي برعكس ميشه يعني ما بايد پشت در اتاقت گريه كنيم تا با ما بيشتر حرف بزنيغمگین

 

 

-ولي گذشته از شوخي با وجود اين ديدگاه مثبت هم بعضي اوقات خيلي اذيت ميشم از بعد تعطيلات عيد كه ديگه صبح ها خونه خودمون نميموني و شما رو ميزارم خونه مادربزرگ كه از بغلم نمياي پايين و گريه ميكني و يه روزايي مجبورم دقايقي بشينم و منتظر شم سرگرم شي و يواشكي برم خسته

 

- بيشتر صبح ها خونه مادربزرگ ميموني ولي گاهي هم پيش مادرجون ميزارمت... اين ماه مادربزرگه و پدربزرگ ده روز مسافرت بودن و شما اين مدت خونه پدرجون مادرجون ميموندي و كلي عادت كردي اصلا هم لج نميكردي من هم با آسايش و راحتي خيال ميرفتم سركار... امروزم كه خونه مادرجون اينايي و طبق آخرين تماسي كه گرفتم الان (صبح)خوابيديفرشته

 

برنامه غذايي:

-گاهي شير پاكتي با ني ميخوري و اينو از 12 ماهگيت مادرجون يادت داده بود شير خشك هم موقع خواب و زمانايي كه بيرون ميريم چون تا 14 ماهگي شير مادر خوردي و از 15 ماهگي خودت نخواستي شير مادر بخوري و البته خودم هم ديگه اصرار نكردم چون شير مادر تا يك سالگي مفيده و بعد اون خاصيتي نداره و نميتونه نيازهاي بدن رو تامين كنه و فقط جنبه عاطفي داره...

-صبحانه پنير و گردو يا تخم مرغ نيمرو ناهار هم كه تقريباً فقط ماست ميخوري نههرچند سعي ميكنم غذاتو ماستي كنم بهت بدم ولي دوست داري مستقل باشي و ميزارم تا خودت غذاتو بخوري ميان وعده هم كه آبميوه و شام هم طبق برنامه  غذايي خودمه كه شما هم يكمي با ما ميخوري

-يه بار كه دوست داشتي مثل ما نوشابه با ني بخوري گذاشتم و اصلاً لب نزدي آفرين عزيزم تشویقچاي هم خوشبختانه اصلا دوست نداري البته ميوه هم خيلي دوست نداري و مجبورم برات آب بگيرم تا يكمي بخوري عوضش بسيار بسيار به پفيلا  و شيرموز و دنت علاقمنديزیبا

 

 

بازي:

هميشه راجع به عشق پسربچه ها به ماشين و هواپيما و قطار  شنيده بودم ولي اصلاً فكر نميكردم در اين حد باشه اين روزا كه ميريم پارك زمين بازي رو ول ميكني و ميري سمت ماشين شارژياي كرايه اي  تو خونه هم كه هميشه يه آچار و پيچ كوشتي دستته و داري ماشيناتو تعمير ميكني بس كه علاقمند بودي مادرجون يه سِت آچار و انبردست و پيچ و .... واست خريده محبت

 

 

 

-موهات از زمان به دنيا اومدنت تابحال هنوز كوتاه نكرديم و اين روزا فر ميخوره بس بلند شده كلي عاشق موهاتم عسلكم بوسديگه چيز بيشتري يادم نيست شيرين ترين پسر دنيا كه اين روزها كلي از همه دلبري ميكني دوست دارم عشقكممحبتسعي ميكنم زود به زود وبلاگتو آپ كنم بای بای

 

اين روزها به روايت تصاوير:

 

 

 

دالي بازي تو كمد

 

 

دست كوچولوووو اون وسط چي ميگههه؟؟؟

 

 

داللللي موشه

 

 

 

 

 

ماهي قرمز عيدمون كه هنوز زنده بودن برديم پارك و انداختيم تو حوض

 

 

شهربازي

 

 

از خواب پا شدي جوجه كوچولوتو بغل كرديبوس

 

 

 

 

 

 

 

اولين-بار لپ لپ خريدي با بابايي 

 

 

اينم محتويات درون لپ لپ 

 

 

ويهان در اورنج منتظر آبميوه سفارشي

 

 

 

 

 

 

 

 

حياط خونه پدرجون

 

 

 

 

 

 

 

 

تولد امام حسين و خونه پدرجون ، داري نون خامه اي ميخوري

 

 

ماست خوردن وقت ناهار

 

 

لجباز كوچولووو

 

 

 

 

 

 

 

 

بابا از سركار اومده رفتي استقبالش..

 

 

 

 

 

ويهان: بابايي آخ آخ آخ

 

 

عشق رويايي من 

دنيا اگر خودش را بكشد هم نميتواند

به عشق من به تو شك كند

 

ماشاالله-لاحول-و-لاقوه-الا-بالله-العلي-العظيم

 

 
پسندها (5)

نظرات (2)

مامان فرخنده
30 اردیبهشت 96 11:02
عزیزززززم قربون پستونک خوردنت مهندس کوچک عشق ماشین وآچار هستی همیشه برقرار باشی ویهان نازم
مامان ويهان جون
پاسخ
فدات فرخنده جون مهربون وجود نازنينت براي مليساي زيبا تا هميشه مستدام
مامان زهره
6 خرداد 96 11:24
خیلی گلی ویهان جونم
مامان ويهان جون
پاسخ
گل هستي كه گل ميبيني دوست مهربونم