ويهان جانويهان جان، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

بهانه ي قشنگِ من ويهان

روزهاي 21 ماهگي

1396/6/23 12:59
181 بازدید
اشتراک گذاری

 

اين روزها:

سلام پسر طلاي مامان بالاخره يه وقتي اين وسطا پيدا كردم كه بيام بنويسم از آخرين روزهاي 21 ماهگيت دليل پست نزاشتنم معلومه بخاطر عمل قلب مادرجون هم وقت نداشتم و هم نوشتن و عكس گرفتن خارج از حوصلم بود شما پسر نازدردونم ديگه واسه خودت بلبل زبوني شدي  و حسابي دل همه رو مي بري قربونت بشم من كه نفسم به نفسات بنده اين روزها كلي از شيرين كاريات ميخنديم عشقم يه سري از شيرين زبونياتو برات ميزارم عشقكم تا جايي كه ذهنم ياري كنه البته:

دود (دوغ) / آب بِ (آب بده) / بُب بُب (لپ لپ) / شيپ(چيپس) / پِ (پسته) / شييير(شير) / بيبيز(بنزين) / نو (نو) /  پوآ (پوريا) / آي نا (آيناز) / آله (خاله) /  نون (نون) يه وقتايي هم ميگي: نان / هان (ماشين)/ دودو چي(قطار) / طِي (طِي كشيدن سراميك)  / اَاِليا (اَدليا) /

 

 هزار ماشالات باشه كه كلي كاراي بامزه ميكني چند وقت پيش پستونكت سوراخ شده بود آوردي به من نشون دادي و گفتي: آخخخ آخ  منم گفتم بابا كه اومد ميريم يه پستونك نو ميخريم تا بابا اومد رفتي سمتش و پستوكتو نشون داداي و گفتي: نوو نووو  خنده

 

يه دفعه هم خونه پدرجون ، مادرجون به شما اسكناس ده هزار تومني داد و گفت بزار تو جيب شلوارت كه رفتي سوپري واسه خودت خوراكي بخري شما هم ياد گرفتي و اين روزها تا سوپري پياده ميشي اول نگاه به جيب شلوارت ميندازي من هم توش پول ميزارم موقع حساب كردنم خودت پول در مياري و ميزاري رو پيشخون صندوق و حساب ميكني

 

چند روز پيش  از سركار اومدم خونه شما و نيكان(پسرعمه)  تو حياط بودين كه صداي ماشين من اومد درو باز كردين اومدين بيرون و گفتي: هان هان تا خواستم پياده شم شما اومدي جلو سوار شدي و به نيكان هم اشاره كردي كه برو پشت بشين منم مونده بودم با شما دوتا چيكار كنم كه گفتي : دَ دَ  مجبور شدم ماشينو روشن كنم تا سر كوچه يه سوپري بردمتون بستني و چن جور خوراكي خريدين رضايت دادين و برگشتين خونهخسته

 

 

يه روز هم با دوستان دوره ارشدم كه از تهران اومده بودن شمال قرار گذاشتيم همو ببينيم برخلاف ميل دوستام دوست داشتن ببيننت شمارو به بابا سپردم و رفتم  فرزانه جون كه شما رو تو ده روزگي ديده بود كلي شرمندمون كرد و يه سري كتابهاي خوشگل موشگل برات هديه فرستاد وقتي هم برگشتم كلي بغلم كردي و مدام ميگفتي : ماما  فداي اون لحن صداي شيرينت پسر خوشگلم دوست دارم يه عالمه ، نه ، يه عالمه خيلي كمه من دوست دارم بيشتر از همهمحبتبوس

پسندها (4)

نظرات (2)

مامان صدرا
26 شهریور 96 22:42
😙😙😙
مامان فرخنده
2 مهر 96 13:41
چقدر ناز تلفظ میکنه کلمات را آفرین به این مرد کوچک که از حالا خرجش را جدا کرده
مامان ويهان جون
پاسخ
منم عاشق اين مدل حرف زدناشم بلعهه خرجشونو جدا كردن از ماله ما ميبخشن چشمکخندونک