ويهان جانويهان جان، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

بهانه ي قشنگِ من ويهان

تعطيلات عيد فطر97

  تقارن قشنگي بود عيد فطر با 31 ماهگيت در بيست و پنجمين روز از آخرين ماه بهار، عيد فطر به دعوت عمه ام با پدرجون مادرجون و دايي جون محسن رفتيم باغ و ويلاي عمه جان و لذتي جانانه بخشيديم به سيو يكمين ماه حضورت، رفيق شفيقت مهديسا ( نوه عمه ام)اونجا منتظرت بود و كلي با هم بازي كردين تا اونجائيكه وقتي برگشتيم هم ميگفتي دوباره بريم باغ پدرجون مهديسا؛ روز دوم تعطيلات عيد هم رفتيم ساحل و دريا كه گوشيم شارژ تموم كرد و نتونستم زياد عكس بگيرم ولي از تماشاي خوشي هات لذت بردم قشنگترين عشق هميشه همينطور قدرتمند و پرانرژي زندگي كن و خالق زيباييها باش كه زيبايي دنياي ما تويي؛           ...
31 خرداد 1397

اسكار قشنگترين...

  اسكار قشنگترين... اسكار قشنگ ترين حالتِ روحي حسّي فيزيكي هم ميرسه به اون لبخندي كه وقتي اولين عكس 4*3 رو انداختي نشست رو صورتت دلبر كوچك من بعد از دو سالگي بايد دفترچه بيمه ات عكس دار ميشد كه ما از اين جريان اطلاع نداشتيم چون ويزيت دكتر خودت هميشه آزاد بوده و دفترچه قبول نميكرده اما حواشي سفرمون در تهران و بيمارستان اين رو به اطلاع ما رسوند و همين شد كه اولين عكس كوچولوي 4*3 شما به اين زيبايي در صفحه اين روزهايمان نقش بست قشنگه من   ...
31 خرداد 1397

نجواهاي عاشقانه، مادرانه، خاضعانه؛

    بانوي بي همتا، يا حضرت معصومه،     در صحن تو گام پيمودم و بر آستانه كريمه ات سجده شكر بجا آوردم؛     اي تالي زهرا؛ فرزندم، يگانه هستي ام را از جود و سخايت شافعه گر باش اي دخت ولي ا... ...
30 خرداد 1397

عشق نگاره ها؛ سفرنامه خرداد97

  عشق نگاره ها؛ سفرنامه خرداد97: در بدو تشكيل اين وبلاگ نوشته بودم كه خواهانه محيطي شاد و مثبت در وبلاگت هستم اما با گذر زمان كه بزرگتر مي شوي رخدادهاي منفي و مثبت زندگيمون در هم آميخته شدن و من در امتداد رسالت خاطره نويسي مادرانه ام صداقت را پيشه قرار داده ام:؛ 14 و 15 خرداد 97 تعطيلاتش با سفر سه روزه به تهرانو قم  يه جور خاصي خاطره شد منظورم از يه جور خاص يعني هم تلخ بود و هم شيرين اگه نظر من باشه كه تلخي ش بيشتر بوده تا شيريني ش ولي در مجموع بهت خوش گذشت جز اون شب كذايي كه تا صبح تو بيمارستان امام تهران بوديمو... تو بيهوش و من گريون... كه كم از بيهوشي نداشتم داستان اين بود كه خونه خاله الهه ب...
30 خرداد 1397

سي ماهگيت مبارك عشقه دلم

  ماهكم ، پسركم ، 30 ماهگي ات قرين دل خوشي هايت خوشبختي يعني تقارن سي ماهگي ات با روزهاي سي سالگي ام، قشنگترينم، عشقه دلم، مطمئن باش اينجا كه ايستاده ام هميشه بهترين ها رو برات خواسته ام و اگه تصميمي گرفتم رويايي جز رشد دنياي كوچكت در ذهن نداشتم دلبرك شيرينم، ميدونم سخته ولي ميفرستمت تا با هم بودن را ياد بگيري و كشف كني كودكانه هاي وجودت را كه عاشقانه هايم در بند كودكانه هايت است. خدايِ من خودت نگهدارش باش اي خالق من و فرزندم#مهدكودك   ...
31 ارديبهشت 1397

اين روزها...(ارديبهشت 97)

  اين روزها!!! بهانه قشنگه روزهاي آرزوهام، عشقه دلم، روزهاي ابتدايي بيست و نه ماهگيت با تصميمات بزرگي همراه بود و در آستانه سي ماهگي بزرگترين تجربه هاي سختو شيرين خانواده سه نفره ما رقم خورد؛ اولين: شروع مهد رفتنت كه هميشه تلاش كردم بموقع اتفاق بيفته تا روزنه شاخه هاي درهم تنيده رشد در آينده اي روشن و سرشار از موفقيت برات باشه؛  از 15 ارديبهشت  چند تا مهدكودك خوب و سه ستاره كه نزديك خونه و محل كارم،  انتخاب كردم بعد با هم رفتيم و چند روزي آيتم هاشونو چك كرديم تا بالاخره يكيشو انتخاب كرديم درواقع انتخاب من بود با ايده آل ها و الويت هايي كه در ذهنم ميپروروندم و امي...
31 ارديبهشت 1397