ويهان جانويهان جان، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه سن داره

بهانه ي قشنگِ من ويهان

ويهان سه چرخه سوار

  سه چرخه سوار كوچولوي من   ميچسبد در اين بهار كنار اين شكوفه ها و باران هاي بيقرار و ناگهاني كنارم عطر تو نشسته باشد     با گرم شدن هوا و رو به راه شدن برنامه پارك رفتن روزانه ، قصد كرده بوديم سه چرخه بخريم واسه پسر طلامون فقط من منتظر بودم شما كمي بزرگتر شي كه بتوني توانايي پدال زدن داشته باشي كه هفته پيش به اتفاق مادرجون رفته بوديم پارك ملل ، قسمت پارك بازي مشغول سرسره بازي بودي...         يهويي از سرسره اومدي پايين و دويدي سمت سه چرخه اي كه اونجا پارك بود البته چند وقتي بود كه توجهت تو پارك به سمت دوچرخه هاي بچه هاي بزرگتر از خودت جلب م...
3 ارديبهشت 1396

چپ دست كوچولوي من

  چپ دست كوچولوي من   17 ماهگيت با تمركز بيشتر روي حركت دست ها آغاز شد نميدونم قبلا تو وبلاگت نوشتم آيا ؟!!!.... حدوداً 10 ماهه بودي كه مادرجون متوجه شد با دست چپ بيشتر كارها مثل غذا خوردن و بازي كردن و .... انجام ميدي  به مرور زمان با آغاز 13 ماهگي و كار با پاستل برما ثابت شد كه بعلللعههه پسر طلاي ما چپ دست هستن... و حالا...علاوه بر پاستل ، از مداد رنگي هم استفاده ميكني چپ دست كوچولوي من   ...
2 ارديبهشت 1396

جنگل بليران-آمل

    ويهان  &  جنگل بليران-آمل-فروردين96       لقمان حكيم گويد : روزي در كنار كشتزاري از گندم ايستاده بودم خوشه ها يي از گندم كه از روي تكبر  سربرافراشته و خوشه هاي ديگري كه از روي تواضع سر به زير آورده بودند نظرم را به خود جلب نمودند و هنگامي كه آنها را لمس كردم ... شگفت زده شدم... خوشه هاي سربرافراشته را تهي از دانه و خوشه هاي سر به زير را  پر از دانه هاي گندم يافتم با خود گفتم : در كشتزار زندگي نيز  چه بسيارند سرهايي كه بالا رفته اند  اما در حقيقت خالي اند.       تو ت...
2 ارديبهشت 1396

۱۷ ماهگیت مبارک جان و جهانم

    قند و عسل و عشق مامان   ماهگيت مبارك                               پسر نازم  هفدهمين ماهروزت مصادف شد با شب جمعه و مهموني خونه دوست خوبم فرشته عزيزم و  خاله فرشته مهربون كلي زحمت كشيد و كيك پخت و جشن گرفتيم دورهمي... امروز صبح (جمعه) همه با هم رفتيم جنگل بليران(بليرون) آمل كه به محض اينكه عكسا به دستم برسه برات به يادگار ثبت ميكنم شيرين پسرم ...
25 فروردين 1396

16 تا ۱۷ ماهگی

  روزهاي آخر 16 ماهگي سلام پسر طلاي ماماني پسر يكي يدونه مني شما اين روزا حسابي دلبري و تا دلت بخواد خودتو لوس ميكني  و ميگي مامان و منم ميگم جان مامان خيلي بيشتر از قبل با خودت و اسباب بازيات بازي ميكني مخصوصاً با توپ و ماشيناي اسباب بازيت خيلي اوقات هم ديگه ميزارم خودت غذاتو بخوري كه اكثراً بيشتر كثيف كاري ميكني تا خوردن  يه سري لغات جديد هم به دايره لغاتت اضافه شده مثل: عمه(عمه) /  قوقول(صداي خروس)/ گوشي(گوشي موبايل)/.... الهي من فدات بشم كه چن روز پيش واسه اولين بار اولين جمله رو گفتي  تو ماشين نشسته بوديم كه با انگشت اشاره به داشبورد ماشين اشاره كردي و به بابايي گقتي : اين چيه ؟ ا...
25 فروردين 1396

عيدي هاي امسال(1396)

  عيدي هاي نوروز 96 عزيز دلم قبل از نوروز و اواخر سال 95 من و بابايي در مورد عيدي شما تصميم گرفتيم يه بخشي از مبلغي كه خودمون قراره به شما عيدي بديم رو اسباب بازي بخريم و بهت كادو بديم و بخش ديگه هم پول نقد كه شما هم خوب استقبال كردي و ما هم كلي ذوق زده شديم از ذوق و هيجانت وقتي اسباب بازياي جديدتو ديدي تقريباً هر ماه ميرفتيم پيكو بنابراين تصميم بر اين شد كه مثل هميشه اسباب بازياي عيديه شما رو هم از اونجا تهيه كنيم     سبد خريد ما عيدي و عيدانه براي پسر طلاي خودمون                       اي...
24 فروردين 1396

مردهاي زندگيم روزتون مبارك

    مردهاي زندگيم؛ روزتون مبارك     پدرم به من بهترين هديه اي رو داد كه هركسي ميتونه به ديگري بده؛ او هميشه مرا باور داشت اعتماد به نفس امروزم نتيجه رفتار ديروز پدرم است     پدرم؛ خواستم روز مهندس پيامي در وصف تو اولين مهندس زندگيم بنويسم و روزت را تبريك بگويم اما مشغله ها امانم نداد تبريكم را پذيرا باش چه خوب كه مهندساني چون خودت به جامعه ارزاني داشتي پدري كه هميشه براي مادرم همراه ترين و براي من بي نظيرترين پدر بودي  آخرين باري كه دست يه پسر بچه رو گرفته بودي بيست و خرده اي سال پيش بود و الان دست پسر كوچولوي من توي...
23 فروردين 1396

تجربيات جديد ويهان

  نوروز 96-برج رسكت     راننده كوچولو....       ييلاق خوش آب و هوا      شكوفه من در كنار شكوفه هاي بهاري           گوشي موبايل داديم تا سرگرم بشي عكس بندازيم تو سبزه ها...     گوشي موبايل پس دادي و همكاري هم نكردي...     ميدوني محو تماشاي چي شدي؟؟؟     گله گوسفندان     و در ادامه...     سرگرمي جديد ويهان...چند روزي كه منطقه ييلاقي بوديم    &n...
17 فروردين 1396

نوروز 96 در بابلسر

  8 فروردين 1396-بابلسر   my son...you are the answer to every time I looked up at the skies and asked for a miracle                   دانشگاه محل تحصيلم و خوابگاهمون-ياد باد آن روزگاران...           بخند جان و جهانم           هوا سرد بود و باد شديدي مي وزيد        I love you ...
16 فروردين 1396

پسركم درنوروز 96

  اولين روزهاي بهاري ؛ نوروز 96   پسر نازم  فرشته كوچولو خونه ما سال 95 هم بارشو بست و رفت سالي كه خيلي از اولين هاي شما تو برگ برگ روزاش ثبت شد. سالي كه خاطرات زيباي با شما زندگي كردن در اون بود سالي كه با وجود شما براي ما به زيبايي سپري شد اولين سالي كه تمام 12 ماه و 365 روز سال رو با شما سپري كرديم و عاشقي كرديم سالي پر از فوق العاده هاي ناب و تكرار نشدني و امسال سومين سال عاشقيه ما با شماست   پسر يكي يه دونه مامان كه اين روزا حسابي شيرين تر و شيطون تر از قبلي و همه كارات نمكيه همش راه ميري فدات شم فداي اون راه رفتنت خيلي دوست داري تشويقت كنيم و خودتم واسه خودت دست ميزني اين روزا هم كه حسابي آتيش سوزوند...
7 فروردين 1396