ويهان جانويهان جان، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

بهانه ي قشنگِ من ويهان

تولدانه هاي جشن تولدت

  تولدانه هاي جشن تولدت...   از اونجائيكه پنجشنبه بيست و پنجم آبان مصادف با انتهاي ماه صفر و روزهاي وفات ميشد تصميم بر اين شد كه جشن ميلادت پنجشنبه دوم آذر برقرار باشه كه سپيده جونم با تماس من به كمك شتافت آخ كه چه دوست خوبي دارم ويهانم بهترين خاله ي دنيا رو داره ، دو هفته قبل از جشن همه برنامه ريزيها درخصوص غذا و دسر و تزئينات صورت گرفته بود و حتي لباس سِت مادرو پسري به دست خياط حاضر و آماده ، البته يه سري از اوامر از ماه ها پيش صورت گرفته بود كه ...     زلزله كرمانشاه كه در همين ايام آمد و دلمان براي هموطنامون لرزيد بس نبود  4 روز مونده به جشن و زمانيكه همه چيز رو دايره بود و ميخواستي...
11 آذر 1396

تولدت هزاران هزار مبار باشه؛ انار باغ بهشتم

  تولدت هزاران هزار مبارك باشه ؛   انار باغ بهشتم   روزي كه دنيا آمدي ، من متولد شدم... و از آن روز هم پسرم شدي و هم همه چيزم... پسر ماه روي من، جهانم با تو شكرانه هايش بيشتر است و تو عاشقانه ترين باور خواب و بيدار من... گوشه دلم روز به روز نگاه رو به تكامل تو را احساس مي كنم سپاس خدايي كه انار باغ بهشت را به من عطا كرد سايه خداي عشق بر قلبت مدام پسرم... بالاخره روز تولدت رسيد و گذشت . به همين سادگي دو ساله شدي.... البته براي من ساده نبود...تو لحظه لحظه اين دو سال با بزرگ شدنت من جون گرفتم و از ديدنت لذت بردم خلاصه كلام اينه كه من عاشقتم عاشقتم عاشقتم... تو تمام دنياي مني... عزيز مني... خوشگل من... ...
11 آذر 1396

در آستانه ۲ سالگیت

  در آستانه ۲ سالگی… عشق کوچولوی من تا چند ساعت دیگه ۲ ساله میشی بسلامتي و من شكرگذار خدايي هستم كه تو رو به ما هديه داد دلبركمممم هزار ماشاالله ت باشه که براي خودت بلبل زبونی شدی و تقریبا همه کلماتو لغاتی که ما میگیمو با شیرینی خاصی ادا میکنی ماه پسرم؛ آخ من فدات شم که این روزها کلی با خودت حرف میزنی و یکی دوتا میکنی با انگشتای دستت نفسمممممممم این روزها حسابی درگیر ضربه ای بودیم که موقع دویدن به مچ پای چپت خورده بود و نمیتونستی راه بری عشقممممم براي همین نتونستم عکسای زیادی از این برگ از خاطراتتو ثبت کنم فقط از خدا میخوام که شما فرشته ها رو هميشه هميشه هميشه در پناه خودش حفظ کنه ؛ آمين يا رب العالمين ...
24 آبان 1396

بيرون ز تو نيست آنچه مي خواسته ام

  بيرون ز تو نيست آنچه مي خواسته ام زیباترین حس دنیاس وقتی از شدت حال بد به حال خوب میرسیوقتی وسط ناامیدی از حجم درد زمین خوردن جگر گوشتو آسیب مچ پای چپش تا حدی که نتونه راه بره و کارمون به تصویربرداری دیجیتالی میرسه و منه مادر هزاران بار شکرگزاری میکنم که عکسهاي راديولوژي شکستگی و ترک نشون نداد و پاهات سالمه و فقط ضرب ديده و منه مادر یاد میگیرم از هیچی نترسم که خدا بزرگه...       ثبت شده :96/8/24   ...
24 آبان 1396

در آستان دومین تکرار تاریخ میلادت

  در آستان دومین تکرار تاریخ میلادت   قشنگه من… عزیز من… نفس من… خوشگل من: روزها از پس هم سپری شدن و دومین تاريخ ميلادت آغاز دو سالگیت همین نزدیکی هاست تنها چند روز مانده به تاریخ به یادماندنیه لحظه ای که آفریدگار فرشته ای مثال زدنی برای ما هدیه فرستاد فرشته خواستنی من آرزو دارم دلت خوش باشد نرود لحظه ای از صورت ماهت لبخند نشود غصه دمی نزدیکت ، لحظه هایت همه زیبا باشند سپاسگزار خدای بیکرانم که همچون سال گذشته  این روزها ما را میهمان پرتو نور غریب الغربا امام رضا کرد كه همیشه از حرمش عجیب صدای بال ملائک می آید  و من وام دار امام رئوفم كه در اين دو سال حاجتم را...
11 آبان 1396

23 ماهگيت شيرين و شكلاتي عشقدونه

  23 ماهگيت شيرينو شكلاتي  عشقدونه يكي يه دونه     اكسيژن بهانه اي بيش نيست! من هر صبح عكست را مي بوسم همين برايم كافيست (آرش-شريعتي)       زندگي يعني همين لبخند تو بخند تا از خنده هايت شعرهايم شكوفا شود و جهان از صداي خنده هايت شاد شاد شاد         دوست داري حتما  كيكتو رو همين ميز عسلي بزاريم      فوري سريع تا روشن ميشه شمع هاتو فوت ميكني نازدونه        23 ماهگيت با ذوق شمع و كيك ...
26 مهر 1396

روایت 22 ماهگیت

  روايت 22 ماهگيت ... اين روزها مهرو آفتاب گذراش روزها رو كوتاه كردن اگه  كمتر ميريم پارك واسه اينه كه مريض نشي آخه اين ماه يه بار ويروس گوارشي  گرفتي كه كار ما به بيمارستان كشيد نيمه هاي شب و از اون وقت تابحال از غذا خوردن افتادي و خوب غذا نميخوري ... الانم  كه سرماخوردي و دوباره اين دكتر رفتن ما شروع شده... با اين حال چند روزي كه هوا آفتابي بود سعي كردم  قيد استراحت بعدازظهري رو بزنم و حدوداً ساعت 4 كه هوا خوبه رفتيم پارك چون هيچ چيزي هواي آزاد نميشه         يه روز باباجون تا هفت سركار بود منو شما تنهايي رفتيم پارك ولي احساس كردم روزهايي كه...
25 مهر 1396

مهرت به دل افتاده مثل پاییز که به مهر آمده

    مهرت به دل افتاده مثل پاییز که به مهر آمده مهر جهانتابم   يكي از خوشگلياي زندگيمون  نوشتن پاييز كنار اسمت  و گذاشتن اون هه برگ زير پاهاته وقتي غروب لابه لاي شاخه ها روزنه ايجاد ميكنه دقيقا عين عكس هاي مخصوص تولدت كه هفته پيش گرفته شد و بزودي اينجا ميزارمشون ؛ اين روزها كه به تولدت نزديك ميشيم من پاييز رو نميبينم من زمستونو بهار رو نميبينم من تو رو ميبينم كه سبزي و روشن  جانه مادر 2سال پيش تو همچين روزهايي تمام صفحات روزهاي تقويم روميزي ام رنگ شده بود و اين رنگ هاي تاريخ  تاكيدي بود برحقيقته حضورت  تا تاريخ تولدت رنگين كمون زندگيمون بشه و اينك دو سال و اندي است كه مهرت به دله...
25 مهر 1396